با نام و یاد خدا و برای خدا.
پندار نیک + گفتار نیک + کردار نیک = زندگی نیک.
خاطره درمان زخم قارچی زیر نافم؛
در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ بود که با توجّه به اوضاع کشور، من در شهرستانی که اکثر کارهایم در آنجا بود منزل نسبتاً خوبی در آن شهرستان اجاره کردم و خانواده راهم به آنجا بردم، در روز های اوّل اقامت مان بود که من تا حدودی خسته بودم لذا وان حمّام را پر کرده و در آن استحمام و استراحتی کردم، این استحمام در رفع خستگی من خیلی مؤثر افتاد و حالم خوب شد. ولی از آنجائیکه غفلت کرده و وان را ضد عفونی نکرده بودم، چند روز بعد از این حمّام کردن زخمی در زیر نافم پیدا شد، در اوایل زیاد اهمیّتی به آن ندادم و فکر کردم یک زخم معمولی، جوشی یا دمل و کورکی باشد، ولی پس از گذشت چندین روز و ضد عفونی کردن و درمان های معمولی، متوجّه شدم که هیچگونه علامت بهبودی دیده نمی شود، بلکه روز بروز بزرگتر می شود، که تو أم با خارش شدید و درد بود، طبیعتاً به دکتر متخصّص پوست مراجعه کردم، ایشان هم دارو هائی دادند ولی آن دارو ها هم تأثیری در بهبودی زخم نداشت، و زخم یک حالت قارچی پیدا کرده بود، و به هیچوجه خوب نمی شد، مدتّی بدین منوال گذشت، و داروهائی که مصرف می کردم و پماد هائی که می مالیدم فقط احساس می کردم که جلو رشد و توسعه زخم را می گیرند و از بهبود زخم خبری نبود، در حالی که به نوعی از تأثیر دارو ها مأیوس شده بودم، در یک شب به ذهنم رسید که من خودم می توانم این زخم را در مان کنم، با توجّه به آشنائی نسبی که به سیستم دفاع و ایمنی بدن داشتم و اینکه بدن در مقابل باکتری های مضر و میکرب ها و ویروس ها چه فرمی عمل می کند، لذا تصمیم گرفتم که با کمک کردن به بدنم این زخم را درمان بکنم، فصل زمستان بود و با اینکه شوفاژ روشن بود، در عین حال من هیتری( بخاری برقی ) را هم روشن کرده و نزدیک خودم گذاشتم، در عین حال که به زخم زل زده بودم شروع کردم به تشکیل دادن ستادی با قلوبول هایم بر علیه این زخم، بعد مشابه یک فرمانده دست به آرایش جنگی تمام عیار از چند جبهه زدم، و به نوعی حرکت می کردم حملات مان کاملاً غافل گیرانه بوده باشد، پس از اینکه تا حدودی مطمئن شدم که هممه چیز آماده هست، شروع به حملات غافلگیر کننده از همه جهات نمودیم، در عین حمله مرتّباً قلوبول های خودم را تشویق می کردم، و تا آنجا که می توانستم به آنها روحیّه می دادم، و از اینکه دشمن در مقابل ما خیلی ضعیف هست و کاری از دستش بر نمی آید، و مجبور است که تسلیم شود، در صورتیکه ما خیلی قوی هستیم، و تعدادمان خیلی زیاد است، و ما باید پیروز شویم، در عین حال که این شعار هارا می دادم حواسّم کاملاً به زخم بود، و تغییرات را در آن حس می کردم، در همین موقع که به قلوبول هایم خیلی فشار می آوردم حواسّم کاملاً به زخم بود که متوجّه شدم از منفذ های پوست کنار زخم خون های ریزی بیرون زد، با دیدن این حالت مطمئن شدم که قلوبول ها کاملاً تحت فرمان من هستند، همانطور که زخم را تماشا می کردم به حملات خود بر علیه آن ادامه می دادم، و هر لحظه فرمان حمله و تقویت روحیّه را ادامه می دادم، و به هیچوجه اجازه خستگی و عقب نشینی نمی دادم، و در هر قسمتی که احساس ضعف می گردم بلا فاصله با ارسال نیروی کمکی آن قسمت را تقویت می کردم، تا اینکه بعد از نیمه های شب دیدم که زخم رو به بهبودی گذاشت، و مشخص بود که دشمن در حال اضمحلال و تسلیم شدن می باشد، من با جدیّت بیشتر شروع به قلع و قمع کردن آن کردم، بطوریکه زخم کاملاً بهبودی یافت، من این کار را در یک اطاق تنها انجام می دادم ولی همان روز صبح خانواده ام بهبودی کامل زخم در عرض یک شب را مشاهده کردند. و اگر بچّه هایم این موضوع را ندیده بودند، فکر نمیکنم کسی آنرا باور می کرد. قارچی که مدّت های مدید در مقابل هر نوع داروئی مقاومت می کرد، یک شبه از بین برود. نتیجه ایکه از این حالت گرفتم ابن بود که به قدرت عمل کرد بدن ایمان پیدا کردم، و کاملاً فهمیدم که بدن چه قدرتی دارد و چقدر با آدم همراه است، و فهمیدم که اگر بدن خود را آرام نگاه داشته و به حال خود بگذاریم قدرت دفع هر نوع مزاحم خارجی را دارد، فقط بایستی از نگرانی، استرس و ترس دوری بکنیم و به قدرت بدن خودمان نیز اعتقاد و اعتماد کامل داشته باشیم.
3 comments for “خاطرات درمان خودم، ۶ ، درمان زخم قارچی ام”