با نام و یاد خدا و برای خدا
پندار نیک + گفتار نیک +کردار نیک = زندگی نیک
در بخش گذشته اصلاح روابط بین پیمانکار و تشکیلات اجرائی مطرح شد که در درجه اوّل موفّق شدم رابطه بین مهندس ناظر با پیمانکار را ترمیم نمایم و نوبت بعدی که مربوط به سرپرست دستگاه نظارت بود، تصمیم گرفتم که از قدرت ذهن برای متقاعد کردن ایشان استفاده نمایم، و قرار هم شد که بحثی در رابطه با قدرت ذهن داشته باشیم؛
قدرت ذهن؛
در رابطه با قدرت ذهن مطالعات زیادی داشتم و در آن رابطه تمرین زیادی هم کرده بودم و نتیجه های خوبی هم از عملکرد آن عایدم می شد. به طور مثال وقتی از یک محل پر ترافیک شهر می خواستم جائی بروم، و رأس ساعت خاصی وعده ملاقات داشتم و با توقّف ماشین ها و ترفیک سنگینی روبرو می شدم، سعی می کردم با با استفاه از ذهن ، نقطه گره ترافیک را پیدا کرده و آن گره را باز نمایم و اکثراً هم موفّق می شدم. از آنجائی که عادت دارم طبق وعده تعیین شده و رأس ساعت در محل موعود حاضر شوم، لذا با این طرفند همیشه موفّق می شدم که درست به موقع بر سر قرار خود برسم.
همچنین وقتی می خواستم با ماشین خود جائی بروم که قائدتاً در آن منطقه جائی برای پارک ماشین پیدا نمی شد، من موقع حرکت کردن به آن مکان به طور دقیق و با اعتقاد کامل نقطه ای را برای پارک ماشینم در نظر می گرفتم، که ماشینم را در آن نقطه پارک خواهم کرد، و وقتی به آن محل می رسیدم دقیقاً در آن حوالی جائی برای پارک ماشینم موجود بود. در همین زمینه با شرکتی همکاری داشتم که در منطقه بسیار شلوغی قرار داشت، به طوریکه پیدا کردن محل پارک در محدوده آن شرکت خیلی مشکل بود، ولی من هر روز ماشینم را با همان طرفند ذهنی خودم مقابل شرکت پارک می کردم. یک روز با مدیر عامل آن شرکت در رابطه با قدرت ذهن بحثی داشتیم و من این روش پارک کردن ماشین را به عنوان مثال مطرح کردم. ایشان با تعجّب از من پرسیدند که آیا شب ها ماشین را به خانه می برم؟ایشان تصور کرده بودن من ماشین را نمی برم چون همیشه مقابل شرکت بود. گفتند وقت من به شرکت می آیم اگر احیاناً یکی جای پارک ماشین مرا در پارکینگ گرفته باشد، من کلّی در اطراف شرکت می گردم و در نهایت هم در فاصله زیادی از شرکت ماشینم را پارک می کنم و پیاده به شرکت می آیم.
در این رابطه کاریکه باید کرد این است که وقتی راه می افتیم که یک جائی برویم در همان لحظات اولیّه حرکت خودمان، جائی را برای پارک ماشین در نظر می گیریم و تصمیم می گیریم که ماشین را در آن نقطه و یا در آن حدود پاررک کنیم، این مورد بایستی با اعتقاد کامل باشد و هیچ گونه شک و تردیدی نباید به خودمان راه بدهیم، چون کوچکترین تردید موضوع را عوض می کند.
در اینجا بد نیست موردی را هم در رابطه با قدرت ذهن در زندگی شخصی خودم مطرح نمایم که شاید خالی از لطف نباشد؛
من در اوایل زندگی خود با همسرم با قدرت ذهن آشنائی زیادی نداشتم، وقتی دلم می خواست با همسرم به جائی برویم به ایشان پیشنهاد می کردم که مثلاً به منزل فلان شخص برویم و ایشان موافقت خود را اعلام می کردند، ولی اکثراً به آنجا نمی رفتیم! چون ایشان دلشان نمی خواست به آنجا برویم و یا اینکه به صورت ناخود آگاه نمی خواست از نظریّه من پیروی کند، لذا به حسب ظاهر موافقت می کردند ولی برنامه را طوری تنظیم می کردند که ما به آنجا نمی رفتیم. گاهی صلاح نمی دانست به آنجا برویم و گاهی دلش نمی خواست، به هر صورت با مهارت خاصّی رفتن به آنجا را منتفی می کردند. امّا بعد از آنکه من با قدرت ذهن آشنائی پیداکردم و ارتباط آن با تله پاتی را فهمیدم دیگر هیچ وقت به طور مستقیم مسائل آنچنانی را مطرح نمی کردم و به زبان نمی آوردم بلکه به صورت ذهنی به ایشان القا می کردم که به فلانجا برویم و یا فلان کار را انجام بدهیم، در نتیجه چند لحظه بعد خود ایشان پیشنهاد می کردند که دلتان می خواهد به آنجا برویم و من هم می گفتم اگر شما بخواهید آری، و ما به آنجا می رفتیم.
در رابطه با قدرت ذهن کتابهای زیادی نوشته شده که کتاب های؛ ((قدرت فکر)) و (( نیروی تفکّر مثبت)) و (( غیر ممکن ممکن می شود)) دکتر ژوزف مورفی و کتاب راز نوشته راندا برن خیلی جالب تر می باشند.
در این پروژه هم با توجّه به شخصّت مهندس سر ناظر تنها راه رسوخ به ایشان از این طریق می توانست مؤثّر باشد، که در بخش بعدی در این رابطه صحبت خواهیم کرد. ( ادامه دارد)