خاطره: مدیریّت دفتر دفتر فنّی یک پروژه بخش هفتم

همین طور که دفتر فنّی به کارها طبق شرح وظایفش ادامه میداد، برنامه های ایزایی کارگاه از طرف مسئولان هم ادامه داشت.

بطوریکه مطرح شد ۱۴ مورد محاسبات خیلی سنگین برای مدّت فقط ۱۵ روز ترتیب داده شد و من در شرایطی که با موضوعی غیر منتظره مواجه شده بودم آن را پذیرفتم. و بابت تحویل آن موارد طبق زمانبدی تحمیلی به ایشان امضاء دادم. ولی وقتی شروع کردم و با حجم کاری بسیار بیشتر از آنچه در ذهنم بود مواجه شدم، تازه متوجه شدم چه کار سنگینی را به عهده گرفته ام، به طوریکه حتی احساس کردم انجام این حجم کار در آن مدّت کوتاه تقریباً غیر ممکن است. در این گونه موارد معمولاً بر اثر فشاری که به ذهن وارد می شود، ذهن خود را با تمارض و احساس مریضی رها می سازد. برای من هم دقیقاً این حالت شروع شد ولی بلافاصله به خود آمدم که اگر این کارها را به موقع انجام و تحویل ندهم آبرویم خواهد رفت. لذا با اعتقاد و شناختی که از یاری خداوند داشتم به او متوسّل شده و خواستم یاریم فرماید. با یاری خداوند و روحیّه فوق العاده بالا کار را شروع کردم. همان طور که قبلاً نیز گفتم همه مدارک و موارد مربوط به مسائل فوق در زمان خود در پرونده های مربوطه بایگانی شده بود،پس  از همکارانم خواستم که تمام آن موارد را از پرونده ها در آورده وکپی آن ها را به من بدهند. مواردی که می بایست محاسبه می شد تقریباً فقط از عهده خودم بر می آمد و سپردنش به سایر همکاران کار را به تأخیر می انداخت که جایز نبود، لذا می بایست همه را خودم انجام می دادم . به هر حال کار را شروع کردم. یکی از آن موارد محاسبه تأخیرات پروژه بود که هیچ روش محاسبه ای برایش تعریف نشده بود، تنها موردی که در شرایط عمومی راجع به تأخیرات هست تأخیر در پرداخت صورت وضعیت هاست که آن هم چندان چنگی به دل نمی زند. یعنی در حقیقت رقم قابل ملاحظه ای نمیشد. در صورتی که علل تأخیر آن پروژه مسائل بسیار بیشتری بود، از قبیل ندادن نقشه های برق که خود رقم بزرگی ازحجم ریالی پروژه را تشکیل می داد. کم بود سیمان در سطح کشور و نرسیدن آن به پروژه که در جزیره ای دور افتاده بود. نرسیدن گازوییل به جزیره، تغییر نقشه ها و البته مسائل مالی از جمله عدم تزریق پول به پروژه و پرداخت علی الحساب صورت وضعیّت ها و خیلی موارد دیگر که مجبور بودم همه این ها را با ابتکار خودم محاسبه نمایم. خوشبختانه و به یاری خداوند، در ست در زمان تعیین شده محاسبه ها تمام شد و در ساعت مقرّر تحویل رئیس کارگاه دادم و به مدیر عامل شرکت تلفن کردم که آیا به ایشان نیز فاکس بکنم یا نه ؟ که ایشان گفتند همان که به رئیس کارگاه تحویل بدهم کافیست. ناگفته نماند که در آن روز ها رئیس کارگاه رینگ غربی که تقریباً مغز متفکر برنامه ها بود و با همه جوانی و بی تجربگی مدیر توانمندی بود عملاً رئیس کلّ پروژه نیز بود. ولی خوشبختانه زمانی که من داشتم آن موارد را محاسبه می کردم، ایشان در مرخصی به سر می بردند و رئیس کارگاه رینگ شرقی که شخصیّت فوق العاده محترم و با معرفتی بودند درکارگاه حضور داشتند. ایشان نیازهای مرا از نظر اطلّاعات و مدارک  بخوبی بر طرف کردند و با صمیمیت همراهی می کردند. یکی از موارد گزارش، محاسبه جابجایی دستگاه سنگ شکن توأم با دستگاه سرند بود. این دستگاه در نزدیکی تجهیز کارگاه و کنار محل کار و دفاتر مدیران و پرسنل شرکت مستقر بود. خوابگاه پرسنل نیز در همانجا قرار داشت. سنگ شکن گرد وغبار فوقالعاده زیادی ایجاد می کرد و با توجّه به مرجانی بودن زمین جزیره گرد و غبار تولید شده از نوع آهکی بود. چون تجهیز کارگاه های دیگری  نیز در آن منطقه داشتیم تصمیم برآن شده بود که محل سنگ شکن عوض شده و به جای دیگری منتقل شود. از آن جایی که محل فعلی و بعدی سنگ شکن را کارفرما تعیین کرده بود لذا می بایست هزینه جابجایی آنرا نیز پرداخت می کردند. این مطلب از مدّت ها پیش مطرح بود و من هم برای محاسبه هزینه جابجایی نقشه پی ها و ابعاد آنها را نیاز داشتم ولی تا آن زمان تقشه را به من نداده بودند.  متأّسفانه من بدون توجّه به نداشتن این نقشه ها پذیرفته بودم که آن را محاسبه نمایم و چون فرصتی برای درخواست و دریافت نقشه نبود، خودم نقشه ای را طرح کرده و بر مبنای آن هزینه باز کردن و حمل و جابجایی و استقرار در محل جدید را محاسبه کردم که خوشبختانه تقریباً درست هم از آب در آمد. به همین ترتیب تک به تک موارد مطرح شده را محاسبه کرده و طبق زمان بندی تعیین شده تحویل دادم . البتّه هریک از موارد را که حساب کرده و آماده می نمودم طی نامه ای با ذکر تاریخ و ساعت تحویل می دادم. اکثر موارد تعیین قیمت بود که می بایست برایشان آنالیز می نوشتم و بر اساس همان آنالیز قیمت آنرا محاسبه می کردم که طبیعتاً کار ساده ای نبود، ولی خوشبختانه ۱۲ مورد از ۱۴ مورد در تاریخ های تعیین شده آماده و تحویل داده شد. دو مورد باقیمانده مواردی بودند که لازم بود یک سری مدارک و اطلّاعات از طرف خود شرکت در اختیارم قرار می گرفت و در آخرین نامه یاد آوری کردم که هر وقت این مدارک به دستم برسد محاسبات را انجام خواهم داد. در این مدت هرکدام از موارد را که محاسبه کرده و تحویل می دادم رئیس کارگاه رینگ شرقی که تحویل می گرفتند آشکارا خوشحال می شدند ولی بقیّه آقایان خیلی بی تفاوت با مسئله بر خورد می کردند. رئیس کارگاه رینگ غربی هم که از مرخصی بر گشتند و با گزراشات آماده مواجه شدند هیچ عکس العملی نشان ندادند! بعداً معلوم شد که مدیر عامل شرکت خواسته اند ایشان محاسبات را بررسی کرده و نظر بدهند. ایشان هم نگاهی سر سری کرده و در یکی دو مورد هم برای خالی نبودن عریضه اظهار نظری کرده و در کل آنها را تأیید کرده بودند. پانزده روز از جلسه اولی گذشت و  من هر چه منتظر جلسه بعدی شدم خبری نشد. نهایتاً زمانی که حتی پرونده مطالب حساب شده هم به خودم برگردانده شد و در واقع جایی مورد استفاده قرار نگرفت، تازه متوجّه شدم که همه آن موارد فقط برای به اصطلاح به دام انداختن من برنامه ریزی شده بوده که خوشبختانه به یاری خداوند متعال به خوبی از پسش بر آمده بودم. جالب بود که بعد از آن ماجرا یک روز که با مدیر عامل شرکت تنها بودیم ایشان پرسیدند چه طوری این کار را انجام دادید؟ آن محاسبات دست کم شش ماه زمان می برد! و بعد قاه قاه خندیدند. من هم گفتم خوب بالاخره انجام شد. نکته اصلی این است که انجام آن حجم کار در مدت زمان بسیار محدود و فشرده از طرفی مدیون برنامه ریزی دقیق دفتر فنّی بود که به طور منظّم و مرتّب تمام کارها به موقع انجام شده بود و پرونده ها منظّم بودند و هر مدرکی در زمان خودش در پرونده مربوطه بایگانی شده بود و از طرفی جدیت خودم و کمک خداوند که باعث شد بتوانم بر ترس اولیه چیره شوم و با آرامش و دقّت مطالب را جمع بندی و محاسبه کنم. ادامه دارد

خاطره:مدیریّت دفتر فنّی یک پروژه- بخش ششم
خاطره: مدیریّت دفتر دفتر فنّی یک پروژه بخش هشتم
Facebooktwitterlinkedinmail

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *