دعوت برای مدیریّت دفتر فنّی یک پروژه: چند سال قبل یکی از دوستان و همکاران قدیمی به من تلفن کردند و گفتند عازم یکی از جزایر جنوب هستم و در آنجا پروژه ای در حال اجرا داریم، آیا آمادگی داری با هم تا آنجا برویم؟
من که آن دوره به خاطر فوت همسرم بسیار افسرده و ناراحت بودم از پیشنهاد ایشان استقبال کردم. پروژه عبارت بود از یک اتوبان با شش مسیر و با بلوار وسط آن که سه مسیر رفت و سه مسیر بر گشت داشت. سه مسیر عبارت بود : یک مسیر تندرو باسه لاین و یک مسیر کند رو و یک مسیر دوچرخه رو، که عرض کل اتوبان با بلوار وسطی آن معادل ۷۵ متر بود. این پروژه که به صورت رینگ دور جزیره کشیده می شد در دو قرارداد به شرکتی که آن دوست من در آن زمان قائم مقام مدیر عامل آن شرکت بودند که بعداً مدیر عامل همان شرکت شدند واگذار شده بود.
پس از باز دید از جزیره، مسیر پروژه قسمت های اجرا شده ی کار ، ایشان به من پیشنهاد همکاری دادند. با توجّه به آرامش، هوای پاک و نظم و ترتیبی که در آن جزیره حاکم بود و شرایط خودم که شدیداً نیاز به چنین محیطی داشتم پذیرفتم که اداره دفتر فنّی پروژه را به صورت پیمانی به عهده بگیرم.
وقتی به تهران برگشتیم، پیش نویس قرارداد را تنظیم کردم ، شرح وظایف دفتر فنّی را نیز به طور کامل ( به نحوی که در شرح وظایف دفتر فنّی توضیح داده ام ) در قرارداد آوردم و با تعیین پور سانتی به عنوان حقّ الزحمه برای آن دوستم ارسال کردم. شرکتی که دوستم در آن مشغول بود یک شرکت بزرگ خصوصی دولتی با حجم کارهای زیاد و بزرگی بود. من قبلاً هم سابقه همکاری با این شرکت را داشتم، البته در همکاری قبلی، پس از مدتّی با تغییر مدیریّت شرکت و سیاستهای کاریشان کنار کشیده بودم و تصمیم داشتم دیگر با آن شرکت کار نکنم. ولی در شرایط پیشنهاد کار جدید و خصوصاً به خاطر حضور آن دوستم در آن شرکت (به دلیل اعتمادی که به ایشان داشتم) و البته محیط آرام آن جزیره و حالات روحی خودم هر چه فکر کردم که چر اتصمیم گرفته بودم دیگر با آن شرکت کار نکنم به یادم نیامد! لذا قبول کردم که با آنها همکاری نمایم.
از آنجایی که پروژه از نظر حجم فیزیکی و مبلغ ریالی پروژه بزرگی بود و آن شرکت هم طبق مقررّات عمل می کرد، لذا واگذاری دفتر فنّی را با همان شرح وظایفی که من نوشته بودم به مناقصه گذاشتند. من هم با همان رقم پورسانتی که در قرار داد تنظیمی خودم در نظر گرفته بودم در آن مناقصه شرکت کردم. نا گفته نماند که آن روزها مقوله “رزومه ” کم و بیش جا افتاده بود و برای شرکت در مناقصه با اینکه مرا کاملاً می شناختند، ولی از من هم رزومه خواستند. تا آن روز هیچکس ازمن چنین چیزی نخواسته و اغلب کارها با توجه به سابقه کاری و شناختی که همکاران از بنده داشتند به من پیشنهاد می شد، لذا رزومه مکتوب منسجمی به صورت آماده نداشتم، ولی رزومه ای تنظیم کرده وبرایشان فرستادم. به هر حالت مناقصه برگذار شد و از قرار معلوم عدّه زیادی هم در مناقصه شرکت کردند.روز بازگشایی اسناد مناقصه من حضور نداشتم ولی همان دوستم به من اطلاع دادند که دوّم شده اید، ولی چون می خواهیم کار را به شما بدهیم بایستی تخفیف بدهید، جواب دادم که متأسفّم و نمی توانم تخفیف بدهم و شما می توانید کار را به کسی که تشخیص داده اید برنده مناقصه است واگذار کنید. چون من شخصاً خیلی اصرار به گرفتن این کار ندارم.
به هر صورت پروژه را با همان پورسانت پیشنهادیم به من واگذار کردند. البته حدس خودم این بود که قیمت پیشنهادی من کمترین رقم بوده زیرا در آنالیز قیمت پیشنهادی، حقوقی برای خودم در نظر نگرفته بودم، در صورتی که تصمیم داشتم مدیریّت دفتر فنّی را خودم به عهده بگیرم. ادامه دارد