همانطور که توضیح دادم صورت وضعیت هر ماه بدون استثنا از اوّل تا سیزدهم ماه تنطیم و به دستگاه نظارت تحویل داده می شد. دستگاه نظارت هم بلا فاصله صورت وضعیّت را با دقّت کامل رسیدگی می کرد و به کارفرما ارسال میکرد، کارفرما هم بلا فاصله صورت وضعیّت را پرداخت می کرد. ناگفته نماند آنطور که به خاطر دارم مهندس ناظری که صورت وضعیّت را رسیدگی می کرد، خودش نماینده کار فرما هم بود، به طوریکه کارفرما با اعتماد کامل صورت وضعیّت تاییدی ایشان را پرداخت می نمود. این چرخه به همین منوال ادامه داشت و جوّ حاکم براساس اعتماد و همکاری بود.
ار آنجا که آن روز ها این پروژه برای دست اندر کاران (کارفرما و مهندسین مشاور و پیمانکار) تنها پروژه مطرح بود، همگی با دلسوزی کامل به پروژه فکر می کردند، و تمام انرژی خود را در اجرای صحیح و به موقع آن به کار می بستند. در نتیجه کارها نیز درست و به موقع انجام می شد. در نتیجه نوشتن صورت وضعیت هم با برنامه ریزی منظم قابل اجرا بود. یعنی وقتی اوّل ماه به پروژه سرکشی میکردیم و روند کارها را در نظر می گرفتیم می توانستیم حدث بزنیم که کار تا آخر ماه به کجا خواهد رسید و بر اساس آن صورت وضعیّت را تنظیم می کردیم.
مطلب جالب دیگری که آن روز ها قابل توجّه بود، تخصّص و افراد متخصص بود. همه دست اندر کاران اعم از شرکت های پیمانکاری ، مهندسین مشاور و یا کار فرما های دولتی و غیر دولتی برای افراد متخصّص و خبره احترام خاصّی قائل بودند. لذا متخصّصین با خیال راحت تری کار می کردند و می دانستند که حقوقشان پایمال نخواهد شد. به عنوان نمونه میتوانم به رفتار این سازمان ها با خودم اشاره کنم؛ با اینکه آن زمان بسیار جوان بودم و تجربه و دانش امروز را نداشتم، ولی ارزش بیشتری برای کار، عملکرد و تخصصم قائل بودند. یا حداقل برداشت و احساس من به این شکل بود. به طور مثال در همین پروژه معمولاً یک اتومبیل سواری بنز با راننده در اختیارم بود که بسته به نیاز از آن استفاده می کردم. ظهر ها با وجود اینکه برای پرسنل کارگاه غذای خوبی تهیّه می شد ولی چون من به خاطر وضع خاص معده ام می بایست برای خوردن ناهار به منزل می رفتم، با اینکه کارگاه در خارج شهر بود ولی راننده مرا به منزل می برد و بعد از خوردن ناهار ومختصری استراحت مجدّداً به کارگاه بر می گرداند. اطاق کاری که در کارگاه داشتم طبق تظر خودم تنظیم شده بود و برای کار کردن فوق العاده راحت بود.
در مدتی که در کارگاه بودم و در اطاقم کار می کردم با توجّه به این که صورت وضعیّت را به تنهایی تهیّه می کردم وکار هم خیلی سنگین بود، نمی توانستم لحظه ای از وقتم را هدر دهم زیرا به خوبی میدانستم حتی مختصری سهل انگاری باعث می شود کلی از برنامه ام عقب بیافتم. در نتیجه از لحظه ی شروع کار تا انتها یک سره کار می کردم و اصولاً کسی هم مزاحمم نمی شد. تنها وقتی صورت وضعیّت را می بستم و تحویل نظارت می دادم تا حدودی کارم سبک میشد.
3 comments for “خاطره: تهیّه یک صورت وضعیّت بخش ۵”