همان طوری که مطرح شد دفتر فنّی بدون توجّه به حرکات موازی مسئولان کارگاه با دفتر فنّی به کار خود ادامه میداد، و با تمام توان طبق شرح و ظایف خود بدون هیچگونه کم وکسری عمل می کرد .
کنترل پروژه جزو وظایف دفتر فنّی بود و دفتر فنّی هم پروژه را کاملاّ تحت کنترل داشت. گزارشات به طور دقیق تنظیم می شد. تولید مصالح، مصرف مصالح، مصالح مورد نیاز، وضعیّت ماشین آلات از قبیل تعداد ماشین آلات فعّال، کمبود ماشین آلات، خلاصه کلیّه موارد تحت کنترل بوده و مرتّب در گزارشات منعکس می شد. کارگاه ها کاملاً تحت کنترل بود و مرتّب عکس و فیلم تهیّه می شد و اشکالات موجود مرتّب یادآوری و راه حل ها پیشنهاد می گردید، و همین طور نقشه هایی که می رسید بلافاصله بررسی می شد، و اشکالات نقشه ها در کمترین زمان ممکن منعکس می گردید. نامه های رسیده از مهندس مشاور و یا کارفرما مطالعه می شد، و پس از مطالعه به نسبت نیاز از آنها کپی گرفته می شد و در پرونده های مختلف از قبیل پرونده تأخیرات، پرونده کلیم، پرونده صورت وضعیّت قطعی، پرونده نامه های رسیده و پرونده قیمت جدید ها و پرونده صورتجلسه ها و دستور کاره و سایر پرونده ها بایگانی می شد. در صورت نیاز به جواب، در حداقل زمان پیش نویس پاسخ آماده و به رییس کارگاه تحویل داده میشد. رقوم درخواستی نقشه برداری که خود کار پرحجم و زمان بری بود و به دفتر فنّی تحمیل شده و نا خودآگاه جزو وظایف دفتر فنّی قرار گرفته بود نیز مرتّب و به صورت روزانه به نقشه بردارها داده می شد. (این مطالب را به ریز و با جزئیات مطرح میکنم تا علاوه بر شرح یک خاطره با جزئیات و روند کلی کار یک دفتر فنی واقعی نیز آشنایی ایجاد شود. اینها عین عملیاتی است که به طور معمول در دفاتر فنی کارگاه ها انجام میشود یا بهتر بگویم باید انجام شود)
با وجود همه این ها مسئولان باز هم از ترتیب دادن مسائل جنبی و حاشیه سازی کوتاه نمی آمدند. از جمله اضافه کردن اکیب کنترل پروژه با ایجاد سرو صدا و تبلیغات، به طوریکه آقایان مهندسین صنایع، کنترل نمایشی پروژه را نیز شروع کردند! و یک دیاگرام دو سه متری با نشان دادن نقاط بحران و غیره به دیوار نصب کردند. برای پروژه ای که بزرگترین بحرانش خود کارفرما بود که پولی به پروژه تزریق نمی کرد، نقشه درست و حسابی نمی داد و هر نقشه ای هم که می داد کلّی اشتباه داشت، پروژه ای که اصلاً درباره اش مطالعه نشده بود به طوری که چندین بار در طول زمان پروژه، مسیر را تغییر دادنند. برای چنین پروژه ای دیاگرام کلیشه ای درست کردند و به دیوار زدند. بعد هم به من گفتند که این کار را شما می بایست می کردید که نتوانستید و آقایان انجام دادند. من هم در جوابشان گفتم درست است این فقط برای نمایش دادن و به رخ کشیدن خیلی خوب است ولی به درد این پروژه و کنترل آن نمی خورد. من داشتم یک برنامه منسجم و واقع بینانه تر و اجرایی تنظیم می کردم که با این برنامه شما متوقّفش کردم .
جزو برنامه هایی که برای دفتر فنّی ترتیب داده شد،این بود که در جلسه ای با حضور مدیر عامل شرکت و مدیر پروژه و رئسای کارگاه ها، از من خواستند تا جلسه آینده که پانزده روز بعد با همین حضار تشکیل خواهد شد، موارد و محاسباتی را که در چهارده مورد تعریف شده بود آماده کنم. این موارد عبارت بودند از محاسبه تأخیرات مجاز پروژه و محاسبه ضرر و زیان های پروژه که از جهات مختلف به پروژه وارد شده بود و محاسبه هزینه جابه جایی دستگاه سنگ شکن که قرار بود از محل نصب شده فعلی باز شده و حمل شود و در نقطه دیگری مستقّر گردد، محاسبه و آماده کردن قیمت جدید جدول های کنار مسیر ها که در چند تیپ بود و قرار بود با دستگاه فینیشر بتن به صورت در جا اجرا شود. و امثال این موارد که جمعاً چهارده مورد می شد. من هم بدون اعتراض به اینکه این مواردی که شما می خواهید برنامه ای پانزده روزه نیست بلکه این کارها به ماه ها زمان نیاز دارد، قبول کردم. آقایان هم همه این برنامه ها را صورتجلسه کردند و همه حاضرین امضا کردند. فردای آن جلسه رئیس کارگاه رینگ غربی نسخه ای از صورتجلسه را پیش من آوردند که تاریخ محاسبه و تحویل هر یک از موارد فوق را معین کرده و امضا بکنم. من هم بلا فاصله این کار را انجام دادم و به ترتیب تاریخ تحویل هر یک از موارد را نوشته و امضا کرده وتحویل ایشان دادم. ایشان وقتی این امضا را از من گرفتند. از شادی در پوست خود نمی گنجیدند. و نمی توانستند شادی خود را مخفی نمایند. آن برنامه امضاء شده مرا به مدیر عامل شرکت و مدیر پروژه و چند جای دیگر فکس کردند. من هم با مسائل، خیلی عادی برخورد می کردم و اصلاً به فکرم نمی رسید که برنامه ای در کار است. و به حساب خودشان مرا خوب به دام انداخته اند. البتّه ناگفته نماند، که برنامه این کار فوق العاده ماهرانه تنظیم شده بود، به طوری که به هیچ وجه نمی شد تصوّر کرد، که عملاً برای هیچ بوده باشد. ادامه دارد.