بانام و یاد خدا وبرای خدا
پندار نیک + گفتار نیک + کردارنیک = زندگی نیک
در روزگاران قبل یعنی بیش از پنجاه سال پیش من یک جوان ساده، با هوش نسبتاً خوب و با انرژی فراوان، دوران کارآموزی خود را در یک پروژه خانه سازی می گذراندم. تقریباً کارهای حساس پروژه در اختیار من بود. نقشه برداری، پیاده کردن ساختمان ها، خیابان ها، کانالها و غیره.
ساختمان ها یک، دو و سه طبقه آجری بودند و به صورت گسترده اجرا می شدند. پروژه حالت یک شهرک کوچک را داشت به طوری که در آنجا تقریباً نمونه ای از اکثر فعالیت های عمران را داشتیم، یعنی کار های ساختمانی و تاسیساتی ساختمان ها و کارهای اجرایی محوّطه از قبیل خیابان کشی، کابل کشی برق و تلفن، روشنایی محوطه، سیستم آلارم و غیره، بطوریکه برای منِ کار آموز خیلی مفید بود و با تمام فعالیت ها آشنا می شدم. از آنجایی که علاقه فراوانی برای یادگرفتن و کار کردن داشتم، مدیریتِ شرکت نوشتن متره، صورت وضعیت ها، تهیه دستور کارها، صورت جلسه ها و حتی نامه نگاری با دستگاه نظارت را به عهده من گذاشته و خوشبختانه من هم به خوبی از عهده آن ها بر می آمدم. از همان موقع دوست داشتم صادقانه و دور از هر نوع شیله پیله ای کار بکنم، در نتیجه با دستگاه نظارت هم روراست بوده و صادقانه کار می کردم.
با درگیری که بین دستگاه نظارت و پیمانکار پیش آمده بود و دستگاه نظارت سعی در خراب کردن گردانندگاه پروژه را داشت، از صداقت و سادگی من نهایت استفاد ه را می کرد؛ مسائلی را از من سوُال می کردند و من صادقانه جواب میدادم و از همان جواب من بر علیه شرکت نهایت استفاده را می کردند؛ من هم چون خودم اطلاعات را در اختیارشان می گذاشتم جواب های دندانشکنی به نامه هایشان می دادم. البته من مینوط نامه ها را می نوشتم و با امضای رئیس کارگاه ارسال می شد. تا جایی که دستگاه نظارت درخواست تعویض رئیس کارگاه را کرد و شرکت نیز چون پروژه های بزرگ زیادی داشت خیلی راحت رئیس کارگاه را جابجا می کرد؛ رئیس کارگاه ها هم اغلب آدم های با سواد و با تجره ای بودند. وقتی رئیس کارگاه عوض می شد، دستگاه نظارت به روش قبلی خود ادامه می داد و چون نامه ها را من تنظیم می کردم با عوض شدن رئیس کارگاه، نوع جواب نامه ها تغییر نمی کرد. پس از مدتی با رئیس کارگاه جدید هم مشاجره در می گرفت و باز هم دستگاه نظارت درخواست تعویض رئیس کارگاه را می داد. بعد از این که دو یا سه تا رئیس کارگاه عوض کردند، دستگاه نظارت دست روی من گذاشت که فلانی هم باید از این کارگاه برود و این درخواست در جلسه مهمی بین پیمانکار، مشاور و کارفرما مطرح شد که رئیس شرکت گفت بنویسید تا ایشان هم برود. با توجه به این که من به عنوان مسئول معرفی نشده بودم و اساساً یک کار آموز بودم، رئیس دستگاه نظارت را مذمّت کردند که مشکل در خودش می باشد چون تا حال چندین رئیس کارگاه عوض گردیده و حالا روی زیر مجموعه شرکت دست گذاشته است.
بعد از آن که مدتی گذشت روزی نامه رسان دستگاه نظارت، نامه ای از سرپرست نظارت که با شرکت درگیری داشت آورد. تا نامه را خواندم متوجه شدم که رئیس دستگاه نظارت اشتباه فاحشی را در آن نامه مرتکب شده و دستوری داده که قاعدتا نمی بایست چنین دستوری را میداده؛ متوجه شدم که خیلی نمیگذرد که دنبال آن نامه می آیند که برگردانند، لذا بلافاصله دست به کار شدم و از روی آن نامه به صورت چاپ دستی ( که نقشه ها را چاپ می کردیم ) یک کپی تهیه کردم. آن زمان دستگاه کپی خیلی کم بود و در آن شهر فقط در یک جا دستگاه کپی داشتند که آن هم برای ما دور بود لذا من مجبور شدم آن نامه را روی اوزالیت و با استفاده از نور خورشید و لوله آمونیاک چاپ کنم، یعنی آن نامه را با بنزین و نفت چرب کردم تا به صورت کاغد کالک در آید و بعد چاپش کردم و نامه را جلوی آفتاب گذاشتم تا چربیش از بین برود؛ تازه کارم را تمام کرده بودم که نامه رسان دستگاه نظارت از راه رسید که آقای مهندس فلانی نامه را می خواهند تا چیزهایی به آن اضافه کنند و برگردانند؛ من هم می دانستم که آن نامه دیگر بر نمی گردد ولی نامه را به نامه رسان دادم، همانطور که پیش بینی کرده بودم، خبری از آن نامه نشد تا در یک جلسه که مدّتها بعد در حضور مسئولین رده بالای پروژه از جمله کارفرما، مشاور و پیمانکار تشکیل شده بود، ایشان از آن کاری که در نامه فوق الذکر دستور داده و بعد نامه را پس گرفته بود، و کارگاه هم آن دستور را انجام داده بود شدیداً انتقاد کرد که شما این کار را کرده اید؛ من در آن جلسه گفتم این کار با دستور کتبی شما انجام شده اما ایشان با تمام قدرت منکر قضیه شدند، من هرچه اصرار کردم که آقای فلانی شما این نامه را نوشته اید، ایشان هم با تمام قدرت منکر نامه شد؛ تا من به صورت تهدید گفتم که نامه شما را دارم، گفت ممکن نیست و من گفتم دیگر ببخشید تقصیر خودتان است و کپی نامه را از پرونده در آورده و به جلسه ارائه کردم؛ حضار در جلسه متوجّه شدند که رفتار ایشان کاملا مغرضانه می باشد؛ فکر می کنم سر همین مطلب بعد ها ایشان را از آن سمت برداشتند.
باز هم در همان پروژه و با همان سر ناظر، مساله ای پیش آمد که خیلی جالب می باشد. من در تهیه صورت وضعیت و نوشتن متره نهایت صداقت را به کار می بردم ولی ایشان با شک و تردید فراوان با صورت وضعیت برخورد می کرد و در رسیدگی آن نیز خیلی موشکافی و اذیّت می کرد. من هرچه به ایشان می گفتم که من صادقانه کار می کنم و اگر بخواهم خلاف کرده و چیزی را اضافه بنویسم طوری می نویسم که نه شما، نه هیچکس دیگر نتوانند اشتباه را پیدا کنند، ایشان قبول نمی کرد لذا تصمیم گرفتم نمونه ای از این کار را در آن پروژه انجام دهم؛ فکر کردم اگر در صورت وضعیت موقت این کار را بکنم فایده ای ندارد چون در صورت وضعیت قطعی موضوع برملا می شود ولی من می خواستم بفهمانم که در نوشتن متره می توان طوری تقلّب کرده و زیاد نوشت که هیچکس متوجّه نشود. برای این که ادعای خودم را حد اقلّ برای خودم ثابت کنم، در نوشتن صورت وضعیت قطعی در یک آیتم و در یک بلوک این کار را انجام دادم ( آجر کاری ساختمان های آن بلوک سه طبقه بود و تعداد ساختمان ها هم شش دستگاه بودند) و من مقدار آجر کاری این ساختمان ها را دو برابر حساب کردم.
در آن زمان دستگاه نظارت کلّاً عوض شده بود و صورت وضعیت قطعی را دستگاه نظارت مهندسین مشاور رسیدگی کردند، بعد نماینده کارفرما در پروژه این صورت وضعیت را رسیدگی کرد و به دفتر مرکزی مهندسین مشاور ارسال کردند و در آن جا هم صورت وضعیت در نهایت دقّت رسیدگی شد و به دستگاه رسیدگی کارفرما که تشکیلات عریض و طویلی بود و مهندسین فوق العاده قابل و با تجربه ای در آن جا مشغول بودند، ارسال شد و در آنجا بوسیله یکی از مهندسین با تجربه که شخصیت فوق العاده خوبی هم داشتند و به دقّت عمل هم معروف بودند ، صورت وضعیت رسیدگی شده و بسته شد و هیچ کدام از این رسیدگی کننده ها هم به آن اشتباه پی نبردند و صورت وضعیت به بایگانی کارفرما سپرده شد. اما ماجرا در اینجا تمام نشد؛ من به مطلبی که می خواستم به خودم ثابت کنم رسیدم ولی از این که کار خلاف کرده و مرتکب نوعی دزدی شده بودم خیلی ناراحت بودم همچنین از این که تمام افرادی که صورت وضعیّت را رسیدگی کرده بودند آدم های شریف و دقیقی بودند و من این اشتباه را به آن ها یادآوری نکرده بودم و جداً معذّب بودم.
( پروژه ای که ما اجرا کرده بودیم نیمی از یک پروژه کامل بود و نیم دیگر را شرکت دیگری انجام داده بود، البته دستگاه نظارت و کارفرما، یکی بود ) شرکت دوُم به سراغ من آمد که صورت وضعیت قطعی آن ها را هم تهیه کنم؛ از آنجا که تمام متره ها را داشتم، قراردادی با آن شرکت بستم و کلیه متره ها را به فرم های آن شرکت منتقل کردم. تا این که به همان آیتمی که دو برابر حساب کرده بودم رسیدم؛ هرچه فکر کردم دیدم نمی توانم آن اشتباه را در این پروژه هم تکرار کنم، لذا در آن جا روش متره آن آیتم را عوض کرده و به صورت دیگر ولی درست نوشتم، درنتیجه مقدار این یکی نصف مقدار قبلی شد، صورت وضعیت را بستم و فرستادم، طبق معمول دستگاه نظارت و مهندس مشاور صورت وضعیت را رسیدگی کرده و صورت وضعیت به دستگاه رسیدگی کارفرما رسید و به یکی از همان مهندسین با تجربه ارجاع شد؛ این مهندس برخلاف سایرین صورت وضعیت را رسیدگی نکرد بلکه با خودش فکر کرد که این پروژه مشابه پروژه فلان شرکت می باشد و تهیّه کننده آن هم یکی می باشد و رسیدگی کنندده کارفرما هم فلان مهندس می باشد که همه بدون استثنا به پاکی و دقّت عمل ایشان ایمان داشتند. پس من می توانم آن صورت وضعیت را از بایگانی بگیرم و با مقایسه آن با این صورت وضعیت کار را تمام کنم. ایشان با این ترتیب صورت وضعیت رسیدگی شده قبلی را از بایگانی گرفته و با مقایسه آن دو صورت وضعیت کار خودش را راحت می کند. منتهی وقتی به آیتم مربوطه می رسد می بیند این یکی نصف آن یکی می باشد. صورت وضعیت را دقیقاً رسیدگی می کند و می بیند درست است. بعد آن یکی صورت وضعیت را دقیقاّ و مو به مو رسیدگی می کند و می بیند آن هم درست است. دوستان دیگر را دعوت می کند و با هم رسیدگی می کنند امّا می بینند هر دو محاسبه صحیح است ولی یکی، دو برابر دیگری است.
در آن زمان، من از طرف یک شرکت دیگر مدیر پروژه دو فقره پروژه کوچک در شهرستانهای دور افتاده بودم. کارفرما با پیدا کردن آدرس من یکی دو تا تلگراف به من زدند که اگر به طهران آمدم به آن ها سر بزنم. به سراغ آن ها رفتم، مسئاله را مطرح کردند اما در آن زمان نتوانستم اعتراف کنم که من این کار را عمداً برای سنجش، انجام داده ام چون اگر من اعتراف می کردم برایم خیلی بد می شد و حتّی می توانستند بر علیه من اعلام جرم بکنند؛ لذا خودم را کاملاّ به نفهمی زدم و گفتم نمی دانم، به من فرصت دهید تا ببینم چه اتفاقی افتاده. بعد از چند روز رفتم و نقطه انحرافی و اشتباه صورت وضعیت اوّلی را مطرح کردم.
از آنجایی که تمام این افراد دفتر رسیدگی کارفرما و همین طور سایر رسیدگی کننده های این کار خبره بودند و نتوانسته بودند نقطه انحرافی مساله را کشف کنند؛ از نقطه نظر روانی مرا مسئول دانسته و تمام تلاش خود را برای تخریب شخصیّت کاری من به کار بردند؛ طوریکه مدت ها بعد، وقتی من صورت وضعیت قطعی یک پروژه را از یک شرکت دیگر که مشاور و کار فرمایش هم غیر از آن مشاور و کارفرما بود تهیه کرده بودم، پس از رسیدگی و امضا دستگاه نظارت، به دفتر مرکزی مهندسین مشاور رسید؛ برحسب اتفّاق در آن زمان رئیس دفتر رسیدگی کارفرمای قبلی با آن مشاور همکاری می کرد. این شخص آن قدر از من بد گفته بود که مرا به عنوان یک آرسن لوپن معرفی کرده بود. لذا هیچ کس جرأت نمی کرد صورت وضعیتی را که من تهیّه کرده بودم رسیدگی نماید. البته سر ناظر این پروژه گفته بود که این حرف هایی که شما می زنید هیچ تشابهی با این آدمی که من می شناسم ندارد ولی با این حال تبلیغات آن فرد آنقدر قوی بود که کسی جرأت رسیدگی به صورت وضعیت را پیدا نمی کرد تا این که یکی از مهندسین آن مشاور اسم و فامیل مرا می بیند، که بر حسب تصادف مرا به صورت خانوادگی می شناخت. البته فامیل نبود ولی پدر ایشان با پدر من دوستان صمیمی بودند. در نتیجه ایشان وارد گود شده و اظهار می کنند که من این خانواده را می شناسم و امکان ندارد که فلانی چنین شخصیّتی داشته باشد، من صورت وضعیت ایشان را رسیدگی می کنم. ایشان صورت وضعیت را رسیدگی کردند و برخلاف تبلیغات مسموم، صورت وضعیت پس از رسیدگی علاوه بر این که کم نشد بلکه مقدار قابل توجهی هم به صورت وضعیت اضافه گردید، آن هم در نتیجه یک اشتباه بود که من کرده بودم . مهندس رسیدگی کننده گفته بود که اشتباه همیشه پیش می آید و نباید با یک اشتباه فردی را محکوم کرد.
البتّه آقایان رسیدگی کننده کارفرمای قبلی اگر منصفانه قضاوت می کردند می بایست متوجّه می شدند که اگر من میخواستم خلاف کاری کنم صورت وضعیت پروژه بعدی را هم عینا مثل قبلی می نوشتم که باز هم هیچ کس متوجه نمی شد. پس با توجّه به این که صورت وضعیت دوّمی را درست محاسبه کرده بودم می بایست متوجّه می شدند که بنده قصد خلاف کاری نداشتم.
خوشبختانه مبلغ صورت وضعیت پروژه ای که اشتباه کرده بودم پرداخت نشده بود و به لطف خدا خطای من منجر به ضرر کارفرما نشد.
د روحله اوّل دوست نداشتم نوع اشتباه را بنویسم تا مشخّص نشود که چرا دوستان متوجه آن نشدند چون ترویج کار های خلاف صحیح نمی باشد ولی به توصیه اطرافیان که نوع اشتباه حتماً باید مطرح شود تا آقایان مهندسینی که صورت وضعیت ها را رسیدگی می کنند متوُجه باشند که ممکن است چنین اشتباهاتی پیش بیاید. مسأله را توضیح می دهم:
داستان اشتباه از این قرار بود که ساختمانی که مورد نظر است ساختمان سه طبقه آجری بود که پلان طبقه اول و دوم آن عینا شبیه هم بود و دیوار های اطراف و بعضی دیوار های داخلی به ضحامت ۳۵ سانتیمتر بودند. من در صورت وضعیت اوّلی سطح پلان آجر کاری را در یک طبقه حساب کرده بودم و جمع سطح آن را در دو ضرب کرده و به ارتفاع دو طبقه ضرب کرده بودم و این حالت را هم در یک سطر انجام داده بودم ( منظور از سطح پلان، طول دیوار ها ضرب در ضخامت آن یعنی ۳۵ سانتیمتر که سطح پلان آجر کاری را نشان میدهد ) و چون سطح یک طبقه را در دو ضرب کرده بودم می بایست ارتفاع یک طبقه را می نوشتم ولی چون در نقشه ارتفاع دو طبقه را هم در یک جا نشان داده شد بود، من همان ارتفاع دو طبقه را منظور نمودم، که درنتیجه مقدار دو برابر شد، در صورت وضعیت دوّمی طرز محاسبه کردن را عوض کردم و آجر کاری هر طبقه را جداگانه و به صورت تک به تک دیوارها به صورت طول ضرب در ارتفاع ضرب در ضخامت حساب کرده بودم؛ در نتیجه هر قدر که این دو صورت وضعیت را بررسی می کردند می دیدند هر دو محاسبه صحیح است ولی یکی، دو برابر دیگری می باشد؛ همانطور که بیان شد در تشکیلات رسیدگی آن سازمان چندین نفر مهندس خبره و با سواد و دقیق نتوانسته بودند متوجّه نوع اشتباه بشوند.
البتّه توصیه من به دوستانی که صورتوضعیت تهیّه می کنند این است که هر گز به فکر غلط و یا زیاد نوشتن صورت وضعیت نباشند چون این کار ضررش خیلی بیشتر از سود آن می باشد. (تمام)
1 comment for “اولّین خاطره.”